شعر طنز ” آخر عاقبت چت کردن “

ساخت وبلاگ

 شـدم با چــت اسـیر و مـبتلایش

شب ها پیــغام میدادم از برایش
.
به من می گفت هیجده ساله هستم
تو اسمت را بگو، من هاله هسـتم
.
بگفتم اسم من هم هست فرهاد
ز دست عاشقی صد داد و بیداد
.
بگفت هالــه ز مــوهای کمندش
کمــان ابــرو و قــــد بلنــدش
.
بگفت چـشمان من خیلی فریباست
ز صورت هـم نگو البته زیباست
.
ندیده عـــاشق زارش شــدم من
اسـیرش گشته بیمارش شدم من
.
ادامـــه شعر طنز در ادامـه مطلب …
.
ز بس هــرشب به او چت مینمودم
به او مــــن کـم کـم عادت مینمودم
.
در او دیدم تمـــام آرزوهـام
که باشد همسر و امید فردام
.
بــرای دیــدنش بـــی تـــاب بــــودم
زفکرش بی خور و بی خواب بودم
.
به خود گفتم که وقت آن رسیده
که بینم چـــهره ی آن نور دیده
.
به او گفتم که قصدم دیدن توست
زمــان دیــدن و بویـــیدن توست
.
ز رویارویی ام او طفره می رفت
هراسان بــود او از دیـــدنم سخت
.
خلاصه راضی اش کردم به اجبار
گرفـــــتم روز بعــدش وقــت دیدار
.
رسید از راه، وقت و روز موعود
زدم از خانـه بـیرون انـــدکی زود
.
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت
توگویی اژدهایی بـــر مــن آویخت
.
به جای هاله ی ناز و فریبا
بدیدم زشت رویی بود آنجا
.
ندیدم من اثر از قد رعنا
کمان ِابرو و چشم فریبا
.
مسن تر بود او از مــــادر من
بشد صد خاک عالم بر سر من
.
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن مــاتم کده مـــدهوش رفتم
.
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
.
به خود لعنت فرستادم که دیگر
نیابم با چت از بهر خود همسر
.
بگفتم سرگذشتم را به «جاوید»
به شعر آورد او هم آنچه بشنید
.
که تا گیرند از آن درس عبرت
سرانجامی ندارد قصّـه ی چت
دانلود های کابردی...
ما را در سایت دانلود های کابردی دنبال می کنید

برچسب : شعر خنده دار, شعر طنز, شعر طنز با مزه باحال, شعر طنز جدید, شعر طنز درباره چت کردن, طنز چت کردن, مزلب در مورد چت کردن, نویسنده : مسلم dezab بازدید : 788 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت: 15:47